روایت خیانت پهلوی؛ افساد به نیابت از آمریکا، با پول‌ ایران

طبق دکترین نیکسون ایران ژاندارم منطقه‌ شد تا منافع اردوگاه سرمایه‌داری را در نقش نیابتی حفظ کند؛ هزینه‌های این نیابت به طور عمده از درآمدهای نفتی ایران تأمین می‌شد.
- اخبار حوزه امام و رهبری -

گروه امام و رهبری خبرگزاری تسنیم: «جمهوری اسلامی نیروی نیابتی ندارد. یمن می‌جنگد چون با ایمان است؛ حزب‌الله می‌جنگد، چون قدرت ایمانی او را به میدان می‌کشاند» این سخن را رهبر انقلاب به تازگی بیان کردند و موید این است که همپیمانی ایران و متحدان خود از جنس هویتی و ایمانی است نه استعماری و بهره کشانه. ایران از همپیمانان خود بهره کشی نمی‌کند و نیروی استعماری نیست اما روزگاری بوده که ایران در عصر پهلوی نیروی نیابتی اسعمارگر بزرگ جهان در منطقه بوده و به هزینه نیروهای مردم ایران منافع آمریکا را تضمین کرده و سربازان ایرانی برای منافع آمریکا قربانی شده اند . یادداشت پیش رو به مناسبت سالگرد بازدید رسمی رئیس جمهور آمریکا از ایران (9 خرداد 1351) این ماجرا را به قلم سید مرتضی حافظی بازخوانی می‌کند.

ریچارد نیکسون در سمت ریاست‌جمهوری و کیسینجر چه به‌عنوان مشاور امنیت ملی و سپس در سمت وزیر امور خارجه نقطه عطف روابط ایران و آمریکا در دوره پهلوی را رقم زدند.  با آغاز ریاست‌جمهوری نیکسون ایران به یکی از بازیگران اصلی سیاست منطقه‌ای آمریکا تبدیل شد و نقش نیابی یافت. نقشی که شاه بسیار از آن خشنود بود. دکترین نیکسون که در سال 1968 توسط ریچارد نیکسون، اعلام شد عامل این رویداد بود. این دکترین که راهبردی با هدف کاهش حضور مستقیم نظامی آمریکا در جهان از طریق واگذاری مسئولیت‌های امنیتی به متحدان منطقه‌ای بود موجب شد تا ایران به یکی از ستون‌های اصلی سیاست منطقه‌ای آمریکا در خاورمیانه بدل شود. این نوشتار با تمرکز بر جنبه‌های خارجی دکترین نیکسون، به بررسی زمینه‌های شکل‌گیری این دکترین، دلایل انتخاب ایران به‌عنوان ژاندارم منطقه‌ای و نقش نیابتی ایران در راستای منافع اردوگاه سرمایه‌داری می‌پردازد.

رژیم پهلوی , کشور آمریکا , خلیج فارس ,

دیدار شاه و نیکسون در زمانی که ایران به عنوان نیروی نیابتی آمریکا با دشمنان امریکا می جنگید

زمینه‌های شکل‌گیری دکترین نیکسون

جنگ ویتنام (1955-1975) نقطه عطفی در سیاست خارجی ایالات متحده بود که هزینه‌های سنگین انسانی، اقتصادی و سیاسی را به این کشور تحمیل کرد. این جنگ نه‌تنها بیش از 58,000 کشته آمریکایی و میلیون‌ها تلفات ویتنامی به‌جا گذاشت، بلکه اعتبار بین‌المللی آمریکا را به دلیل شکست در برابر یک دشمن به‌ظاهر ضعیف‌تر مخدوش کرد.[1] از منظر اقتصادی، هزینه‌های جنگ تا سال 1973 به بیش از 150 میلیارد دلار رسید که به تورم و کسری بودجه در آمریکا دامن زد.[2] این وضعیت، همراه با اعتراضات گسترده داخلی، سیاستمداران آمریکایی را وادار کرد تا به دنبال راهبردی جایگزین برای حفظ نفوذ جهانی بدون دخالت مستقیم نظامی باشند. از سویی نیز جنبش‌های آزادی‌بخش کشورهای آسیایی، آفریقایی و آمریکای لاتین و رهایی سیاسی مردم این کشورها از سلطه قدرت‌های استعماری در اواسط دهه 1340( برابر دهه 1960 میلادی) تناسب قدرت در جهان را به سود کشورهای جهان سوم تغییر داد.

علاوه بر این‌ها، افزایش نارضایتی مردم آمریکا به‌دلیل بحران‌های اقتصادی تورم و بیکاری در پی جنگ ویتنام و طولانی شدن آن، اعتراضات داخلی و جهانی به تجاوز نظامی آمریکا در ویتنام، قدرت گرفتن سوسیال‌دموکرات‌ها در آلمان غربی و طرح راهبرد «به سوی شرق» و خروج فرانسه از کمیته نظامی ناتو و در نتیجه تضعیف سیاسی نظامی آمریکا، شکست دولت آمریکا در جلوگیری از نفوذ روزافزون عقیدتی و سیاسی کمونیسم در کشورهای آسیای شرقی از دیگر دلایل تغییر راهبرد آمریکا در سیاست خارجی شد. [3]

مجموع این عوامل موجب شد تا دکترین نیکسون در سخنرانی نیکسون در جزیره گوام در 26ژوئیه 1968 مطرح شود. نیکسون در این جزیره اعلام کرد که ایالات متحده از متحدان خود انتظار دارد مسئولیت دفاع از خود  و اردوگاه سرمایه‌داری را بر عهده بگیرند و آمریکا تنها نقش حمایتی (مانند کمک‌های اقتصادی و تسلیحاتی) ایفا کند.[4] در کل این سیاست به ایجاد و تقویت قدرت‌های وابسته با هزینه خود دولت‌ها می‌پرداخت. در خاورمیانه نیز ایران و عربستان به عنوان دو ستون سیاست نیکسون تعریف شدند. اما شاه به این راضی نبود و در صدد بود تا ایران را به ستون اصلی سیاست نیکسون بدل نماید و گوی سبقت را از عربستان برباید.

دلایل انتخاب ایران به‌عنوان ژاندارم منطقه

انتخاب ایران به‌عنوان ژاندارم منطقه‌ در خلیج فارس نتیجه ترکیبی از عوامل سیاسی، اقتصادی و ژئوپلیتیکی بود. نخست، وابستگی سیاسی رژیم پهلوی به ایالات متحده نقشی کلیدی داشت. از کودتای 28 مرداد 1332 که با حمایت آمریکا و بریتانیا دولت مصدق را سرنگون کرد، رژیم محمدرضا پهلوی به متحد وفادار غرب تبدیل شد.[5]این وابستگی تضمین‌کننده همسویی ایران با منافع اردوگاه سرمایه‌داری در برابر نفوذ شوروی بود.

درخواست‌ و پافشاری  شاه برای این امر نیز دلیل دیگری بود. محمدرضاشاه در طول زمامداری 5 رئیس جمهور آمریکا از بدو سلطنت خود در آرزوی رهبری ایران در منطقه ناکام مانده بود اما با روی کار آمدن نیکسون  به این آرزو رسید. در این مقطع با توجه به کاهش قدرت آمریکا و انگلیس، خروج انگلیس بین سال‌های 1968 تا 1971 از منطقه خلیج فارس، درگیری آمریکا در جنگ ویتنام، نیاز به یک قدرت دیگر برای حفاظت از منطقه احساس ‌شد. هر چند این تنگنا نه تنها پیش پای نیکسون که پیش از او در مقابل لیندون جانسون -رئیس‌جمهور قبل از نیکسون- هم وجود داشت اما نیکسون راه متفاوتی از جانسون پیش گرفت. نیکسون که سابقه دوستی درازمدتی با شاه داشت زمینه مساعد را از طریق پشتیبانی واشنگتن برای نقش نیابتی ایران در خلیج فارس فراهم آورد. [6] دکترین نیکسون مداخله آمریکا در جهان سوم را ساده‌سازی کرد و خلیج فارس نیز در این چارچوب جای شد. کشوری وابسته، مسئولیت بخشی از اردوگاه سرمایه‌داری را به نیابت از آمریکا می‌پذیرفت.[7]

رژیم پهلوی , کشور آمریکا , خلیج فارس ,

نقشه کمک های نظامی و اقتصادی ایران به کشورهای منطقه‌ای  و فرا منطقه‌ای

در این میان نیکسون به درآمدهای سرشار نفتی ایران نیز چشم داشت. افزایش درآمدهای نفتی ایران در دهه 1970 قدرت خرید تسلیحاتی این کشور را به‌شدت افزایش داد. پس از بحران نفتی 1973، قیمت نفت چهار برابر شد و درآمد سالانه ایران از 4.5 میلیارد دلار در 1972 به 20 میلیارد دلار در 1975 رسید.[8] این منابع مالی به ایران امکان داد تا یکی از بزرگ‌ترین خریداران تسلیحات آمریکایی شود. این خریدها به اقتصاد آمریکا نیز کمک می‌کرد، زیرا بخش عمده این هزینه‌ها به شرکت‌های تسلیحاتی آمریکایی بازمی‌گشت.

 

سوم، موقعیت ژئوپلیتیکی ایران، به‌ویژه دسترسی به خلیج فارس و نزدیکی به شبه‌جزیره عربستان، آن را به گزینه‌ای مناسب برای حفاظت از منافع غرب در منطقه تبدیل کرد. خلیج فارس به‌عنوان شاهراه انتقال نفت به بازارهای جهانی، برای اقتصاد سرمایه‌داری حیاتی بود و شاه می‌توانست نقش نگهبان این منطقه را ایفا کند. چنانچه نیکسون در این باره بر این نظر بود ایران در منطقه‌ای قرار دارد که موقعیتش نسبت به بخش‌هایی از جهان که در آن صلح تهدید می‌شود مرکزیت دارد. از این رو از اهمیت خاص برخوردار است. او می‌گفت نیاز آمریکا یک ایرانِ دوست، مستقل و باثبات است که قادر به ایفای نقشی سازنده در منطقه و به طور ویژه خلیج‌فارس باشد. برای همین نیکسون تقویت ظرفیت ایران برای ایفای چنین نقشی را از وظایف خود می‌دانست.[9] اما مسئله این بود که چگونه ایرانی که نقش نیابتی می‌یافت می‌توانست مستقل نامیده شود؟

نقش نیابتی ایران در منطقه

ایفای نقش نیابتی ایران در راستای دکترین نیکسون به معنای پذیرش مسئولیت‌های نظامی و سیاسی برای حفظ منافع غرب در خاورمیانه و فراتر از آن بود. هر چند سیاست نیکسون بر دو ستون ایران  و عربستان استوار بود اما انتخاب اول آمریکا در خاورمیانه ایران بود.[10] بنابراین ایران به عنوان ژاندارم منطقه به ایفای نقش نیابتی آمریکا پرداخت. این امر ایران را به ابزاری برای اجرای سیاست‌های هژمونیک آمریکا تبدیل کرد، در حالی که هزینه‌های آن به طور عمده از منابع داخلی ایران تأمین می‌شد. چنانچه حکومت پهلوی در همین راستا به خریدهای گسترده تسلیحاتی متکی شد و بین سال‌های 1972 تا 1978، حدود 8 میلیارد دلار قرارداد تسلیحاتی با آمریکا امضا کرد که شامل 80 فروند جنگنده اف-14، صدها بالگرد بل و تانک‌های ام-60 بود.[11] این هزینه‌ها که از درآمدهای نفتی تأمین می‌شد، فشار سنگینی بر اقتصاد داخلی وارد کرد و منابع را از توسعه زیرساخت‌های غیرنظامی منحرف ساخت.

در عمل نیز ایران بنا به نقش ژاندامی خود در منطقه به مداخلات نظامی در منطقه و حتی فرامنطقه پرداخت. اولین خدمت شاه، ورود به جنگ ویتنام بود. ایران با فرمان دولت واشنگتن، واحدهایی از افسران و کارمندان و تجهیزات نظامی خود را به سایگون اعزام کرد.[12] اما برجسته‌ترین نمونه نقش نیابتی ایران، مداخله نظامی در عمان طی شورش ظفار (1965-1976) بود. این شورش که توسط جبهه خلق برای آزادی عمان و خلیج فارس  با حمایت بلوک شرق هدایت می‌شد، تهدیدی برای سلطان قابوس، متحد غرب و جریان آزاد نفت از تنگه هرمز به شمار می‌رفت. ایران بین سال‌های 1973 تا 1976 بیش از 10,000 سرباز به عمان اعزام کرد و هزینه‌های این عملیات به صدها میلیون دلار رسید.[13] برای حمایت از منافع غرب تعداد زیادی از سربازان ایرانی در آنجا کشته و زخمی شدند. جان و مال مردم ایران در خدمت حفظ منافع غرب قرار گرفته بود. هدف این بود که کمونیست‌های شوروی نتوانند منافع آمریکا در منطقه خلیج فارس را به چالش بطلبند. با چنین توجیهی بود که ایران در یمن جنوبی، که تحت نفوذ شوروی بود، نقش‌های اطلاعاتی و نظامی محدودی ایفا کرد. حتی دامنه ماموریت‌های نظامی و پشتیبانی مالی ایران با چنین هدفی تا شاخ آفریقا نیز کشیده شد.[14] اما همچنان که تاکید شد در این زمینه هیچ استقلالی از سوی ایران وجود نداشت. منابع مالی، تسلیحاتی و انسانی ایران در قامت نقش نیابتی ایران در خدمت اردوگاه سرمایه‌داری قرار می‌گرفت. در نتیجه تهدید کمونیسم توجیهی برای کمک‎های متعدد ایران به کشورهای مختلف شد. حمایت از نیروهای حامی غرب و محمد زیادباره رئیس‌جمهور سومالی در جنگ میان سومالی و اتیوپی[15]، پشتیبانی اقتصادی و نظامی از  دولت زئیر در مقابله با چپگرایان[16] و همچنین از پادشاه مراکش در مقابل چریک‎های پولیساریو[17] از جمله دیگر مداخلات شاه در جهت ایفای نقش نیابتی‌اش بود.

رژیم پهلوی , کشور آمریکا , خلیج فارس ,

تصویری از حضور بالگردهای ایرانی در جنگ داخلی کشور عمان

نتیجه‌گیری

دکترین نیکسون در پاسخ به ناکامی‌های جنگ ویتنام و خلا ناشی از خروج انگلیس از منطقه شکل و قدرت گرفت. در این دکترین ایران به‌عنوان ژاندارم منطقه‌ای خلیج فارس برگزیده شد تا منافع اردوگاه سرمایه‌داری را در قامت نقش نیابتی حفظ کند. این انتخاب پاسخی به جاه‌طلبی‌های شخص محمدرضاشاه نیز بود که منافع ملی را فدای وابستگی به غرب کرده بود؛ او که رابطه دوستی چندین ساله با نیکسون داشت توانست او را مجاب به قبول ایفای نقش نیابتی رژیم پهلوی در منطقه نماید. اما در عمل این رژیم، با تکیه بر درآمدهای نفتی و خریدهای هنگفت تسلیحاتی، به ابزاری برای اجرای سیاست‌های هژمونیک آمریکا تبدیل شد. نقش نیابتی ایران در عمان، یمن، آفریقا و حتی ویتنام که در راستای هدف مهار کمونیسم تعریف شده بود نشان‌دهنده وابستگی حکومت پهلوی به اردوگاه غرب بود. سیاست خارجی شاه در ایام ژاندارمی منطقه خاورمیانه که هزینه‌هایش از منابع داخلی ایران تأمین می‌شد، نه‌تنها استقلال سیاسی کشور را زیر سؤال برد، بلکه منابع ملی را در خدمت اهداف بیگانه قرار داد. چه اینکه ضرورت ژاندارمی، میلیتاریزه شدن بود و این به معنای هزینه‌های گزاف بابت خریدهای تسلیحاتی بود. آنچه موجب شد تا بودجه کشور صرف عظیم‌الجثه شدن بخش نظامی و تسلیحاتی شود و از دیگر بخش‌ها غافل شود.